سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند به موسی علیه السلام وحی کرد : «نعمت هایم را به خلقم یادآوری کن، به آنان نیکی نما و مرا محبوبشان گردان که آنان، جز کسی را که به آنان نیکی نموده است، دوست نمی دارند».غایت آرزوی دوستداران [إرشاد القلوب]
 
یکشنبه 91 مهر 16 , ساعت 11:28 صبح

 

دعای حاج احمد

همراه با حاج احمد متوسلیان و چند نفر دیگه از بچه های سپاه که همگی لباس فرم تنمان بود ،با ماشین از روی پل سید خندان می گذشتیم که یک دفعه بحث ترور و از این قبیل حرفها شد .

برای یک لحظه این مساله به ذهنم رسید که هیچ کدام اسلحه ای برای محافظت ازز جانمان بر نداشتیم . با لحنی نه چندان جدی به بچه ها گفتم :اگه یک وقت خواستند ما را ترور کنند چطور از خودمان دفاع کنیم ؟؟ای کاش حاجی اجازه می داد حداقل یکی از ما اسلحه بر میداشتیم .

حاج احمد با همان جدیتی که در کلامش بود گفت :خیر لازم نیست .

به شوخی گفتم : حالا اگه اجازه نمیدید اسلحه برداریم ،لااقل یه جایی نگه دارید تا پیاده بشم و زن و بچه ای را بگذارم خانه .

تا این حرف رازدم ،برگشت و نگاه به صورتم انداخت و  گفت : من که نمی ترسم طوریم بشود ؛چون با خدای خودم عهد کرده ام .  شما اگر می ترسید اسلحه بردارید ؛اگر هم دوست دارید پیاده بشوید . من از خدای خودم خواستم نه در جنگ ایران و عراق شهید شوم و نه به دست این منافقین کوردل . از خدا خواستم تا به دست شقی ترین آدم های روی زمین و بدترین آدم ها که همان اسرائیلی ها هستند ،شهید شوم . این را هم می دانم که خدا تقاضای من را قبول می کند و به دست این ها شهید می شوم.

این حرف را که زد ،همگی پکر شدیم و من دیگر سکوت کردم ...



لیست کل یادداشت های این وبلاگ