اردیبهشت سال 1390. اینجا بهشت است . صدای دلم را از جنت البقیع می شنوید ...
اردیبهشت امسال من و همسرم عازم دیار غریب مدینه و سرزمین وحی شدیم جای همه تون خالی . شب شهادت مادرمون زهرا توی مدینه بودیم . سازمان حج و زیارت خدا خیرشون بده . مراسم می ذاشتن :دعای پر فیض کمیل در صحن هتل !!! مراسم عزاداری برای مادر در هتل . بابا..دلمون داره می ترکه .همه آرزوشون اینه که بیان مدینه توی این شبها . من و همسرم طاقت نیاوردیم و شب شهادت از هتل زدیم بیرون . جای همه خالی رفتیم بین الحرمین .بین مرقد مطهر پیغمبر و بقیع منور . اونجا همون کوچه بنی هاشمه . همون جایی که اون شب بچه های زهرا استین در دهان گرفته بودند تا صدای ناله هاشون رو دشمنای مادر نشنوند. اونجا دیگه نیازی به گوش دادن روضه و داستان نیست .اونجا قدم به قدمش روضه ال الله ...اون شب داشتم از غصه می مردم .یه بغض بزرگ روی سینه ام سنگینی می کرد . اخه من دارم برای کسی گریه می کنم که دشمنای ایشون هنوز توی مدینه قدرت دارند . دائم از بالای سر من و همسرم رد می شدند .خب فهمیده بودند برای چی گریه می کنیم . توی اون حیاط خلوت ،شب از نیمه گذشته ،یه پسری که شال مشکی به سر انداخته و یه دختر که چادر خاکی به خاک بقیع رو روی صورت انداخته ...اره فهمیده بودند ما عزادار مادرمون هستیم . بالای سر ما می گفتند و می خندیدند.
مادر جان ..ای کاش که می دانستم قبر شما کجاست تا با ان درد و دل کنم اما...
خوب شد که قبر تان پیدا نیست چرا که این حرام زاده ها به قبر فرزندانتان رحم نکردند و اگر می دانستند شما در کدام گوشه مدینه ارمیده اید حتما عقده های اجدادشان را پیاده می کردند .
مادر جان ...خودتان دعا کنید تا مولای ما بیاید . ما انقدر غرق در گناهیم که خدا صدای ما را نمی شنود .
الهی بحق الزهرا عجل لولیک الفرج
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
السلام علی الاجساد المقطعات
حقا که مقر حضرت عباسه
السلام علی الحسین
همراه شهدا
با کاروان نور در راهیان نور
دعای حاج احمد
دلنامه ی سید حسین علم الهدی
دلتنگ آغوش مادر
بسیجی هستیم ؟؟؟
اینجا بهشت است ... قدمگاه حضرت زهرا
یا مهدی ...
این انتظار خیسمان پایان ندارد ؟
امام نقی
پندی از ابلیس
[همه عناوین(32)][عناوین آرشیوشده]