سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رخت بر بستن نزدیک است . [نهج البلاغه]
 
یکشنبه 91 مهر 16 , ساعت 11:41 صبح

در تلاطم آرام بخش اروند ...در آرزوی علقمه ...

ساعت 12 روز پنجشنبه ...و ما در انتظار خروش اروندیم .در این سفر قسمت این است که در سکوت سپری کنم و راوی نیست ،اما اینجا خود روایتگری میکند . جمله ی زیبایی به یادم افتاد :هر کس می خواهد به امام زمانش برسد باید خود را به آب و آتش بزند ،و در ان شب در اروند هم اب بود و هم اتش ...

اقا جون ،می دونم که تا حالا خودم رو برای شما به اب و اتیش نزدم ،اما خودتون خوب از دل من خبر دارید . می دونید با اینکه روسیاهم و باv گناه کمرم رو خم کرده اما شما رو دوست دارم و از شما جز خودتان را نمی خواهم .

منو فرستادید کربلا ،پیش شش گوشه ارباب بی کفن ،اما کربلای بدون شما کربلا نمی شه ،می رم جمکران امh شما رو نمی بینم صفایی نداره .

اقاجون به یاد شهدای اروند که می افتم ،به یاد علمدار کربلا می افتم ،عباس برای حسین خود را به اب و اتش زد و عباس گونه ها برای شما .اگر یاران اسمانی تو الان بودند ،شما می آمدی و این تنهاخجالت و شرمندگی برای من داره که این همه سال از عمرم می گذره و هنوز نیامدید ...

اطراف اروند نیزار ها خشک و اب ان مرداب شده .به گمان من نیزار ها از بی ابی آن ابی که که ازچشمان یارانش در نیمه های شب از خوف خدا روان بود  خشکیده .از انبوه گناهانی که از روی آن پل های متحرک با پاهای گنه کار من عبور کرده دیگر ابی جاری نیست جز ابی کثیف و سیاه رنگ  به رنگ گناهان کوله بارم ...در تلاطم ارامبخش اروند



لیست کل یادداشت های این وبلاگ