سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حکمت، شرف بزرگوار را می افزاید و بنده مملوک را تا مجلس ملوک بالامی کشد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
شنبه 91 مهر 15 , ساعت 2:40 عصر

behesht zahra

این جا بهشت است ،قدمگاه حضرت زهرا ...

وقتی  از همه ی  شهر دلت می گیره ،وقتی دلت می خواد توی هوای آزاد نفس بکشی ،وقتی می خوای یه جای دنج پیدا کنی و بری یه دل سیر گریه کنی ،وقتی دلت برای سرزمین جنوب و اون حس و حال قشنگ اونجا تنگ می شه ،وقتی می خوای از این شهر خاکستری دور شی باید بیایی اینجا ...

اینجا بهشت است ...جایی که می توانی همه ی درد و دلهایت را خالی کنی در کنار قبری که  در آن سرباز روح الله ،نه ،فرزند روح الله ارمیده .

انجا تمام  غم ها و ناراحتی هایت را به جان می خرند . تو بر قبر اب می ریزی و شهید دلت را اب و جارو می کند .تمام بی مهری هایی که در این روزگار غریب  بر بسیجی روا داشته شده را تسکین می دهد . تو اشک میریزی و شهید اشک هایت را پاک می کند . تمام زخم های دلت را آنجا مرهم می نهند جز زخم انتظار که در دل داری ... شهیدان تو را در جمع خود می پذیرند . حرف هایت را می شنوند و برای  چگونه ادامه مسیر دادن راهنماییت می کنند ... تو خبر نداری ،غروب که بر می گردی انها تو را بدرقه می کنند و برایت دعا می کنند تا در راه انها محکم تر قدم برداری ..

شاید در ظاهر قبر شهدا غبار گرفته ... اما این دل ماست که غبار غفلت بر آن نشسته ...

بیا کمی بیشتر برای شهدا کار کنیم ...

 


شنبه 91 تیر 10 , ساعت 12:49 عصر

پرپرواز


شنبه 91 تیر 10 , ساعت 12:34 عصر

emem mahdii

باز هوای دلم ابری است ... آسمان  هم ابری است .... بغض گلویم را می فشارد ...شراره های درونم دل آشوبم کرده ... دلم هوای باریدن دارد ولی نمی داند علت چیست ؟ می گردم ...زیر باران قدم می زنم ...اشک آسمان  گونه هایم را نوازش می کند ...در زیر باران گوشه ی خیابان تابلویی چشمان خیس تر از چادرم را می دزدد ...

شاید این جمعه بیاید ...شاید ...

اری ...امروز جمعه بود که دلم ابری بود  ...اسمان ابری بود ....با آمدن غروب یک جمعه دیگر  چشمان من و آسمان خیس شد... خیس از نیامدنش ...

اما ...من و آسمان منتظر می مانیم ...تا جمعه دیگر که خورشید ما از پشت ابرهای دلتنگی بیرون بیاد ... و این انتظار خیسمان پایان پذیرد ...

الا که راز خدایی ...

                   خدا کند که بیایی


سه شنبه 91 خرداد 9 , ساعت 12:4 عصر

emem naghi

مهدی جان ،ما را ببخش که این چنین به مقدساتمان توهین می شود و ما دم نمی زنیم

ما راببخش که  شاهین نجفی که حقیقش کرکسی شیطانی است زنده است و نفس می کشد .

به  جان امام خوبی ها ... نمی گذاریم شاهین نجفی زنده بماند ...

 


چهارشنبه 91 اردیبهشت 20 , ساعت 11:23 صبح

ابلیس

امام صادق(ع) برای حفص بن غیاث حکایت فرمودند که :

روزی ابلیس بر حضرت یحیی ظاهر شد در حالی که ریسمان های فراوانی به گردن آویخته بود .

حضرت یحیی پرسید :این ریسمان ها چیست ؟

ابلیس گفت :اینها شهوات و خواستهای نفسانی  بنی آدم است که با آنها گرفتارشان می کنم .

حضرت یحیی پرسید :آیا چیزی از ریسمان ها هم برای من است ؟

ابلیس گفت :بعضی اوقات پرخوری کرده ای و تو را از نماز و یاد خدا غافل کرده ام .

حضرت یحیی فرمود :به خدا قسم از این به بعد هیچ گاه شکمم را از غذا سیر نخواهم کرد .

ابلیس گفت :بخدا قسم من هم از این به بعد هیچ مسلمان و موحدی را نصیحت نمی کنم .

امام صادق در پایان این ماجرا فرمودند :

ای حفص !به خدا قسم بر جعفر !و ال جعفر لازم است هیچگاه شکمشان را از غذا پر نکنند .

به خدا قسم بر جعفر و ال جعفر لازم است هیچ گاه برای دنیا کار نکنند .


چهارشنبه 91 اردیبهشت 20 , ساعت 11:16 صبح

حضور قلب

یکی از ویژگی های استاد علامه طباطبایی دائم الذکر بودن ایشان بود .حتی نقل شده است که :

در اواخر عمر که دچار کسالت شدید و عصبی بودند حتی نزدیکان را نمی شناخت و از خورد و خوراک غافل بود . یعنی اگر لیوان اب به دستش می دادند تا نمی گفتند بخور نمی خورد . ولی در همان حال اهسته ذکر می گفت . و به یاد خدا بود و گویی در عالم دیگری بود .

در لحظات اخر عمر یکی از شاگردان خصوصی ان حضرت از علامه پرسیدند چه کنم در نماز حضور قلب داشته باشم ؟برای شنیدن بیانات استاد گوشم را نزدیک دهانش بردم چند بار فرمودند :توجه ،مراقبه ،توجه ،مراقبه ،بیاد خدا باش و خدا را فراموش نکن ...


چهارشنبه 91 فروردین 30 , ساعت 12:28 عصر

آثار و فواید دعا بر تعجیل فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

کتاب مکیال المکارم که به امر مطاع ولی عصر (عج)توسط ایت الله محمد تقی موسوی اصفهانی نوشته شده کتابی مبارک و پرخیر است .

خلاصه آثار و فواید ،برکات و ویژگی هایی را که بر دعا کردن برای تعجیل فرج در این کتاب بیان شده است نقل می شود :

1-اطاعت از امر مولایش کرده است که فرموده اند بسیار برای فرج دعا کنید که فرج شما دران است .

2-این دعا سبب زیاد شدن نعمت ها می شود .یا مهدی

3-اظهار محبت قلبی است .

4-نشانه ی انتظار است .

5-زنده کردن امر ائمه اطهار علیهم السلام است .

6-مایه ی ناراحتی شیطان لعین است .

7-سبب نجات از فتنه های  اخر الزمان و ایمنی از دام های شیطان است .

8-اداءقسمتی از حقوق آن حضرت است .

9-امام زمان در حق دعا کننده دعا می کند.

ادامه مطلب...

دوشنبه 91 فروردین 28 , ساعت 12:44 عصر

یازهرا

آخرین لبخند فاطمه

اسماءبنت عمیس می گوید :روزی فاطمه (س)به من فرمود :

"من از کار مردم مدینه که زنان خود را بعد از وفات به صورت ناخوشایندی برای دفن می برند وتنها پارچه ای براو می افکنند که حجم بدنش از پشت نمایان است ناراحت هستم ."

اسماء گفت :من در سرزمین حبشه چیزی دیده ام که با آن جنازه ی مردگان را حمل می کنند شاخه هایی از درخت نخل را بر می دارند به صورت تابوت مخصوصی در می آورند پارچه ای بر چوب های آن می افکنند ،سپس بدن مرده را درون آن می گذارند به گونه ای که پیدا نمی شود . هنگامی که فاطمه این مطلب را شنید تبسمی نمود و این تنها تبسم فاطمه (س)بعد از وفات رسول الله بود .

 


دوشنبه 91 فروردین 28 , ساعت 12:33 عصر

یا فاطمه

هر سال از او یاد می کنیم !!!

کبودی صورتش ، با زوی شکسته اش ، پهلوی خونینش ، طفل شهیدش ، اشک دیدگانش ، یتیمی کودکانش ...

اما... تمام اینها برای چه بود ؟

برای اینکه دختر پیامبر نمی توانست ببیند که حجت خدا تنها مانده و خانه نشین شده است . بنابراین خطبه ها خواند ...ناله ها زد...خانه به خانه در کوبید ، تا بلکه آنان بسوی امام زمانشان برگردند و فریاد براورد که :

"مثل امام همچون کعبه است که مردم باید به سراغ او بروند نه او به دنبال مردم ."

و امروز فاطمه حجت خدا را چگونه می نگرد ؟

می بیند که" طرد شده ،رانده شده ،یکه و تنهاست ."

می بیند که" دستش را بسته ایم و خانه نشینش کرده ایم ."

می بیند که "سبب غیبت امام زمان خود ما هستیم ."

می بیند که می گوید:"اگر شیعیان ما به عهد خویش با ما وفا می کردند ظهور به تاخیر نمی افتاد ."

می بیند که می گوید :"اگر شیعیان به اندازه آب خوردنی ما را می خواستند دعا می کردند و فرج می رسید ."

امروز مهمترین خواسته فاطمه(س) از ما چیست ؟

بیندیشیم ...

 


شنبه 91 فروردین 19 , ساعت 2:49 عصر

عاشق ترین زن دنیا

می دونم خوندن ماجرای زیر برای همه دردناکه اما توصیه میکنم که اون رو بخونید . یک بار هم شده یک نگاه به اون بندازید و نظرتون رو راجع بهش برام بفرستید ...

داستان ما برمی گرده به چندین سال قبل ...داستان زندگی دخترکی مهربون و تنها .دختری که با پدر و مادرش زندگی می کرد . اما این زندگی قشنگ دووم زیادی نداشت . دخترک قصه ما توی دوران کودکیش مادر مهربونش رو  از دست داد . اون با پدرش با هم زندگی می کردند . آدم های دور و برشون خیلی بد بودند و چون پدر دخترک ما مرد خوب وبا خدایی بود و به حرف اونا گوش نمی داد اون ادمای پلید  بابای دخترک ما رو خیلی اذیت می کردند و حتی می خواستند اون رو بکشند . برای همین اونا از شهرشون رفتند...

 

ادامه مطلب...

<      1   2   3   4      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ